غیبت>علت غیبت:
15- حکمت غیبت و جهل به آن:
امامت و غیبت از دیدگاه علم کلام، علم الهدی سید شریف مرتضی
سپس به کسى که در باب «غیبت» با ما مخالفت دارد گفته مى شود: آیا این که غیبت در اثر اقتضاى علتى صحیح و با انگیزه ی حکمتى خاص، پیش آمده باشد، از نظر شما ممکن است یا ممکن نیست؟
اگر گفت: من آن را ممکن مى شمارم.
گفته مى شود: اگر آن را ممکن مى شمارى پس چگونه وجود غیبت را دلیل بر عدم وجود امام زمان گرفتى؟ با این که ممکن است علتى براى غیبت او در کار باشد که هیچ منافاتى با وجود امام ندارد و تو به این امکان عقیده دارى.
آیا این منطق همانند منطق کسى نیست که دردمندى کودکان صغیر را بهانه اى براى نفى حکمت خداى تعالى که آفریننده ی هر چیز است مى شمارد؟ در حالی که بر حسب عقیده ی خود او ممکن است علتى و وجهى صحیح براى دردمندى آنان باشد که هیچ منافاتى هم با حکمت خداوند ندارد.
و آیا با منطق کسى مطابقت ندارد که به ظاهر آیات متشابه قرآن استناد کرده و خدا را شبیه اجسام مادى و خلق کننده ی فعل بندگان مى پندارد؟ در حالی که بر طبق عقیده ی خود او ممکن است این آیات داراى وجوه و تأویلات درستى باشند که هیچ منافاتى با عدالت و توحید و نفى تشبیه درباره ی خداوند ندارد.
اما اگر گفت:
قبول ندارم که براى غیبت علتى و علّتى صحیح و موافق با حکمت الهى وجود داشته باشد، و چگونه معتقد به چنین امرى باشم در حالی که خود غیبت را دلیل بر نفى امام غایب مورد ادّعاى شما مى دانم؟
گوییم: این جمود و تحجّرى شدید است درباره ی چیزى که امکان احاطه ی علمى به آن وجود ندارد و بر امثال آن علم قطعى حاصل نمى شود.
تو از کجا گفتى: که ممکن نیست براى غیبت علتى صحیح که اقتضاى آن را داشته باشد موجود باشد؟!
و کیست آن کس که احاطه ی علمى همه جانبه به همه ی اسباب و اغراض داشته باشد تا وقتى مجموعه ی آن اسباب و انگیزه ها را منتفى دید حکم قطعى به انتفاى غیبت کند؟!
و چه فرقى است بین تو و بین کسی که مى گوید: ممکن نیست که آیات متشابه داراى وجوه صحیحى باشند که مطابقت با دلایل عقلى داشته باشد. بلکه باید همانطور که اقتضاى ظاهر آن آیات است مورد قبول قرار گیرد؟!
اگر گفتى:
فرق بین من و بین آن که ذکر کردید در این است که من مى توانم وجوه این آیات متشابه و معانى صحیح آن را ذکر کنم در حالی که شما از ذکر کردن علت درستى براى غیبت ناتوان هستید.
گوییم: این تعارض را در مقابله با کسى آوردیم که عقیده دارد: که به علم تفصیلى و یقین قطعى نسبت به وجوه آیات متشابه در قرآن نیازى نداریم و اگر کسى به ذکر این وجوه پرداخت از باب فضل و زیادتى داوطلبانه است. و همین مقدار که علم به حکمت خداوند تعالى که قدیم است داشته باشیم و بدانیم که ممکن نیست از خودش به خلاف واقع خبر دهد، کفایت مى کند.
و معارضه بر این گونه نظر، گاهى معارضه اى لازم و مستقر است.
پاورقی وجود ندارد
نوشته شده توسط سید حسین در دوشنبه 86/3/21 و ساعت 7:22 عصر |
نظرات دیگران()
غیبت>علت غیبت>14- علت غیبت و جهل به آن
امامت و غیبت از دیدگاه علم کلام، علم الهدی سید شریف مرتضی
اما سخن از چرایى غیبت و علت آن و وجهى که غیبت را به وسیله ی آن مى توان نیکو شمرد، بعد از بیان اصولى که ذکر شد روشن مى باشد.
زیرا هنگامى که به آن روشى که دو اصلِ عقلى مذکور به آن انجامیدند، دانستیم که همانا امام در این عصر فقط حضرت حجة بن الحسن(علیه السلام) است و نه جز او. و نیز دانستیم که غایب از دید مردم است و نمى توانیم او را با چشم ببینیم.
مى توانیم نتیجه بگیریم که او _ با فرض عصمت و با در نظر گرفتن این که تکلیف امامت و رهبرى در او متعیّن گردیده و بر عهده ی او واجب گردیده است _ غایب نشده است مگر بخاطر علتى که اقتضاى چنین غیبتى را داشته و مصلحتى که انگیزه ی این پنهان بودن را ایجاد کرده و ضرورتى که او را به این گونه نهان زیستى وادار کرده است. (اگرچه این وجه و علت براى ما به شکل مشخص و جزئى و با تفصیلات آن معلوم نباشد) زیرا این گونه تشخیص و تجزیه و تفصیل، چیزى نیست که علم و آگاهى قطعى به آن لازم باشد.
سخن درباره ی غیبت و وجه مشخص و علت تفصیلى آن از حیث امکان و عدم امکان یا لزوم و عدم لزوم، مانند آگاهى یافتن به مراد و منظور خداوند تعالى از آیات متشابه در قرآن کریم است که ظاهر آنها به خلاف چیزى است که عقل درک مى کند. مثلآ از ظاهر آنها جبر یا تشبیه و غیر آن فهمیده مى شود که مخالف با نتایج عقلى علم کلام است.
پس همچنان که ما و مخالفین ما علم قطعى و آگاهى تفصیلى به وجوه این آیات و تأویل و توجیه آنها را لازم نمى دانیم، همه ی ما قائل هستیم به این که: وقتى ما به حکیم بودن خداوند تعالى علم داریم و مى دانیم که ممکن نیست به خلاف آن صفات و ویژگی هایى که دارد خبرى بدهد; بطور کلى درک مى کنیم که براى همه ی این آیات، وجوه صحیح و تأویلات درستى بر خلاف ظاهرشان وجود دارد که مطابقت با نتایج دلایل عقلى دارد. اگرچه ما به شکل تفصیلى نتوانیم به آن وجوه و تأویلات، علم پیدا کنیم. زیرا نیازى به آن نداریم و همین مقدار که علم اجمالى داریم و می دانیم که مراد از این آیات خلاف معناى ظاهرى آنهاست و هر کدام تأویل و وجهى مطابق با عقل دارد براى ما کفایت مى کند.
به همین ترتیب مى توان گفت که ما علم دقیق و تفصیلى به علت غیبت و وجه عدم ظهور حضرت را لازم نداریم و چنین علمى برایمان ضرورت ندارد. بلکه همان علم اجمالى که ذکر شد در این مورد کفایت مى کند. حال اگر خود را به زحمت انداختیم و علیرغم عدم لزومش در آن تحقیق و تدقیق کرده و وجوهى را ذکر کردیم، از فضلِ ما محسوب مى گردد.
چنان که اگر در باب ذکر وجوه آیات متشابه و اهدافى که در آن هست، به گونه متعیّن و مشخّص بحث کردیم، نوعى فضل و زیادت، از جماعتِ تحقیق کننده ی ما بشمار مى آید.
پاورقی وجود ندارد
نوشته شده توسط سید حسین در پنج شنبه 86/3/10 و ساعت 7:40 عصر |
نظرات دیگران()
غیبت>علت غیبت:
13- آماده شدن شرایط برای محو سلطه ی مستکبران:
حضرت مهدى (علیه السلام) فرموده است: «انّه لم یکن لاحد من آبائى(علیهم السلام) اِلاّ وقد اوقعت فى عنقه بیعة لطاغیة زمانه و إنى أخرج حین أخرج ولابیعة لأحد من الطواغیت فى عنقى».( 1 )
«هیچکدام از پدران من (علیهم السلام) نبودند مگر آنکه بیعت طاغوت دورانش اجباراً بر عهده اش نهاده شد، اما من در زمان ظهورم، در حالى قیام مى کنم که بیعت و پیمان هیچ یک از طواغیت برگردنم نیست.
حضرت مهدى (علیه السلام) اگر بخواهد بر طبق اراده خدا حکومتى توحیدى در همه عالم تشکیل دهد بگونه اى که همه قدرتهاى حاکم را در هم شکسته و سلطه و سیطره اش را بر سراسر هستى گسترش دهد، لازم است که شرایطى در دنیا ایجاد شود که از همان زمان ظهور تا استقرار کامل نظام عدالت، هیچ طاغوت و مستکبرى را یاراى مقاومت و غلبه در برابر او نباشد.
1- منتخب لاثر، باب 28، ص 267.
نوشته شده توسط سید حسین در سه شنبه 86/2/18 و ساعت 9:1 عصر |
نظرات دیگران()
غیبت>علت غیبت:
12- گناهان و عدم آمادگی مردم:
حضرت مهدى (عج) در بیان کیفیت بهره بردن از وجود ایشان در دوران غیبت مى فرمایند: «و امّا وجه الانتفاع بى فى غیبتى فکالانتفاع بالشمس اذا غیّبها عن الابصار السحاب».( 1 )
«امّا چگونگى بهره مندی از من در دوران غیبتم چونان بهره بردن از خورشید است زمانى که ابرها آن را از دیدگان، مستور مى دارند.»
طبق این کلام شریف، وجه غیبت خورشید را باید در وجود ابرها جستجو کرد. خورشید به خودى خود عین ظهور است و یکسره نور افشانى و درخشش دارد. این ابرها هستند که چهره ی جان فروز آن را از دیدگان مخفى مى کنند. و بدین گونه است نهانى آخرین خورشید ولایت و امامت حضرت مهدى (علیه السلام) که در ذات خویش جز مهربانى و لطف و عنایت نسبت به عباد اللّه ندارد. امّا مردم با گناهان خود و با عدم آمادگى براى قبول حکومت الهى او، سبب پنهان ماندن او در پس پرده هاى سیاه ابر غیبت مى باشند. چنین است که شیخ طوسى (رحمة اللّه علیه) مى فرماید:
«امّا سبب غیبت امام دوازدهم(عج) ممکن نیست که از جانب خداى سبحان و یا از جانب خود آن حضرت باشد، بلکه از طرف مردم و مکلفین است و جهت آن غلبه ی خوف ـ از نابودى حق ـ و مطیع نبودن مردم نسبت به اوست و هر موقع که این سبب زائل شود و مردم در اطاعت او بکوشند، و تسلیم او باشند، ظهور واجب مى شود.»( 2 )
1 ـ بحارالانوار ج 52 صفحه 92 حدیث 7 ـ احتجاج صفحه 263.
2 ـ کتاب الغیبه.
نوشته شده توسط سید حسین در شنبه 86/2/1 و ساعت 9:2 عصر |
نظرات دیگران()
غیبت>علت غیبت:
11- الطاف خفیه ی پروردگار:
الف) خداى تبارک و تعالى به دنبال امتحانى طولانى در کیفیت برخورد مسلمانان با اولیاى الهى وجود شریف حضرت مهدى(عج) را، در پس پرده ی غیبت قرار داد. از آن رو که مى دانست اگر در چنین شرایطى او را ظاهر گرداند، از اکثر مردم، تعدّیات و تجاوزات مختلفى در حق او صورت خواهد گرفت که به موجب آن، مستحق عقوبات الهى خواهند شد. پس ولىّ خود را از دیدگان مردم پنهان داشت تا بدین وسیله، وجود و حضور او که چشمه رحمت است، مایه ی نقمت نگردد.(1)
ب) ابراهیم کرخى گوید به امام صادق(ع) عرض کردم: خدا امرتان را اصلاح کند، آیا على(ع) در دین خداى عزّ و جلّ قوى نبود؟ فرمود: «چرا».
گفتم: پس چگونه مخالفین بر او غلبه یافتند و چرا آنان را دفع نکرد و چه چیزى او را باز داشت؟
فرمود: «آیه اى در کتاب خدا مانع او شد.» پرسیدم: چه آیه اى؟
فرمود: "قول خداوند عز ّو جلّ: «لو تزیّلو العذّبنا الذین کفروا منهم عذاباً الیماً»".( 2 )
«اگر مؤمنان و کافران از هم جدا مى شدند، کافران را به عذابى دردناک دچار مى کردیم».
به موجب این آیه، خداوند در اصلاب مردم کافر و منافق ودیعت هایى دارد که همان فرزندان صالح هستند و از نسل آنان پدید مى آیند، از این رو على(ع) آن پدران را نمى کشت تا آنکه ودیعت هاى الهى خارج شوند. بعد از خروج آن ودایع بود که بر هر کس از آنان غلبه مى یافت او را مى کشت. و چنین است قائم ما اهل البیت که ظهور نمى کند تا آنکه همه ی نسلهاى پاک و مؤمن که ودیعت هاى خدایند، ظاهر شوند. آن زمان است که ظهور مى کند و بر هر کس غلبه یابد مى کشد.»(3)
ج) امام صادق (ع) فرمود: «یا عمار الصدقة و اللّه فى السر افضل من الصدقة فى العلانیة و کذلک عبادتکم فى السر مع امامکم المستتر فى دولة الباطل افضل، لخوفکم من عدوکم فى دولة الباطل».(4)
«اى عمار! همچنان که صدقه ی پنهانى بهتر از صدقه ی آشکار است، عبادت پنهانى شما در دولت باطل در حالى که امامتان پنهان و مستور باشد، افضل و داراى ثواب بیشتر است، به خاطر ترسى که شما در دولت باطل از دشمنانتان دارید.
1 ـ نقل با تصرف از کلام شیخ صدوق رحمة اللّه ـ کمال الدین ج 2، ص 641.
2 ـ سوره فتح، آیه 25.
3 ـ مدرک پیشین ص 642.
4ـ مدرک پیشین ص 646.
نوشته شده توسط سید حسین در یکشنبه 86/1/26 و ساعت 6:29 عصر |
نظرات دیگران()
نوشته شده توسط سید حسین در پنج شنبه 86/1/16 و ساعت 7:1 عصر |
نظرات دیگران()
بهار آمد!
بهار فصل تازگی، فصل دوباره زیستن، فصل احیای خفتگان، پنجره ای باز و نو به روی زندگی، هنگامه ی کمال و زیبایی طبیعت و هنگامه ی سبز پوشی او، هنگامه ی نظاره بر هستی که اشاره به هستی بخش دارد، هنگامه ای که جهان فریاد نو شدن بر گوش انسان می خواند و هنگامه ای که فرازی دوباره پیش پای انسان می گمارد تا زندگی را نو آغاز کند.
و این ها را همه او ی "هستی بخش" فرمان می دهد که به انسانش بخوانند : بنده ام زندگی جاریست، آن را نو آغاز کن... .
و اما همانطور که در پشت هر فرازی و هر آغازی، فروزی و شکستنی بوده، در پشت فراز بهار، فروز زمستان می در خشد.
و من بیش از بهار، زمستان را می پسندم.
چرا که من بیش از شروع فرازی نو و آغازی نو به سوی او، شکستن در برابر او را دوست می دارم.
شکستن و فرو پاشیدن در برابر عظمتش را آرزو دارم که آنگاه او خود به غفاریش مرا ببخشاید و با رحمانیش فراز را به من نشان دهد.
آیا به راستی از این زیباتر می توان جست؟ از این لحظه زیباتر می توان یافت که بنده، خود حقارتش را در یابد و به این معرفت در برابر عظیمی او فرو بپاشد و قامت غرور و نافرمانیش در برابر جلالی او بشکند. و گناهان بنده که از ستار ی او پوشیده مانده، در این لحظه به غفاری او فرو ریزد.
پس بیایید این فروز را محقق کنیم. دست دعا به "مددت یدی" بالا بریم و عرضه داریم:
یا غفار الذنوبی و یا ستار العیوبی، اغفر الذنوب التی اخفیتها او اظهرته.
یا مقلب القلوب، ثبت قلبی علی دینک.
و یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال.
به حلیمیش سوگند که او نیز در انتظار این لحظه است چرا که می گوید: "ادعونی استجب لکم."
و هنوز هم بیش از بهار، زمستان را می پسندم.
نوشته شده توسط سید حسین در چهارشنبه 86/1/1 و ساعت 10:38 صبح |
نظرات دیگران()